    
اسمان است ومن و يک پرواز
ما به دنبال چه ايم از اغاز
ما گريزان و شتابان و پريشان حاليم
زندگي چيست کز او مي ناليم
زندگي
داستان مرديست
که به نان انديشيد
صبح تا شام دويد
و به نانش نرسيد
زندگي
قصه ي پيرزنيست
که پي کارگران مي خوابيد
پير مردش شايد
که مداوا بشود

زندگي
گريه ي دخترکي در سبد است
که مادر مي خواست
دست ها مشت به ديوار سبد مي کوبيد
ناز ان دخترک زيبا را هيچ عابر نخريد
زندگي
شاخه گلي پشت چراغ سرخيست
که به دستان ظريف پسري نه ساله
سوي ما مي ايد
سبز ميگردد و از نو حرکت بايد کرد
زندگي
تلخ ترين فاجعه ي عمر من است
چه کسي بود مرا دعوت کرد
زود تر بايد رفت
زود تر بايد مرد
نظرات شما عزیزان:
|