نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دو دریچه دو نگاه دو پنجره، دو رفیق دو هم‌نشین دو حنجره
دو مسافر تو مسیر زندگی، دو عزیز دو همدم همیشگی

با هم از غروب و سایه رد شدیم، قصۀ‌ عاشقی رو بلد شدیم
 فکر می‌کردیم آخر قصه اینه، جز خدا هیچ‌کی ما رو نمیبنه 

دو غریبه دو تا قلب در به در، دو تا دلواپس این چشمای تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطه‌چین، دو تا دور افتادۀ تنهانشین

عاقبت جدا شدن دستای ما، گم شدیم تو غربت غریبه‌ها
آخرِ اون همه لبخند و سرود، چشم پُر حسادت زمونه بود

دو غربیه دو تا قلب در به در، دو تا دلواپس این چشمای تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطه‌چین، دو تا دور افتادۀ تنهانشین
 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط محدثه.رضوان سپهری در 16:43 | |







❤❤آرزومندی هایم برای❤❤

http://www.sheekh-3arb.net/3atter/dividing_files/image330.gifhttp://www.sheekh-3arb.net/3atter/dividing_files/image113.gifhttp://www.sheekh-3arb.net/3atter/dividing_files/image330.gif

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی .
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی .

http://www.sheekh-3arb.net/3atter/dividing_files/image322.gif

برایت همچنان آرزو دارم
دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دست کم یکی در میانشان
بی‌تردید مورد اعتمادت باشد.
و چون زندگی بدینگونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دستکم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غره نشوی.

http://www.sheekh-3arb.net/3atter/dividing_files/image322.gif

و نیز آرزومندم
مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری،
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است؛
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا
نگه‌دارد.

http://www.sheekh-3arb.net/3atter/dividing_files/image322.gif

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند
چون این کارِ ساده‌ای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران
ناپذیر می‌کنند.
و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران
نمونه شوی.

http://www.sheekh-3arb.net/3atter/dividing_files/image322.gif

و امیدوام اگر جوان هستی
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی.
و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمائی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.
امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره
گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌ دهد.
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.امیدوارم
که دانه‌ای هم بر خاک بفشانی
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود
دارد. بعلاوه، آرزومندم پول داشته
باشی

http://www.sheekh-3arb.net/3atter/dividing_files/image322.gif

زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من است »
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ
دیگری است!

http://www.sheekh-3arb.net/3atter/dividing_files/image322.gif

و در پایان، اگر مرد
باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.
اگر همه‌ی این‌ها که گفتم فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم .
ويکتور هوگو 

http://www.al-wed.com/pic/8124.gif


[+] نوشته شده توسط محدثه.رضوان سپهری در 10:0 | |







زندگی

http://s13.rimg.info/f717727b249eb6dd0993cd496b4334e4.gifhttp://s13.rimg.info/f717727b249eb6dd0993cd496b4334e4.gifhttp://s13.rimg.info/f717727b249eb6dd0993cd496b4334e4.gifhttp://s13.rimg.info/f717727b249eb6dd0993cd496b4334e4.gifhttp://s13.rimg.info/f717727b249eb6dd0993cd496b4334e4.gif

 

اسمان است ومن و يک پرواز
ما به دنبال چه ايم از اغاز
ما گريزان و شتابان و پريشان حاليم
زندگي چيست کز او مي ناليم
زندگي
داستان مرديست
که به نان انديشيد
صبح تا شام دويد
و به نانش نرسيد
زندگي
قصه ي پيرزنيست
که پي کارگران مي خوابيد
پير مردش شايد
که مداوا بشود

http://www.zendagi.com/Zendagi2.jpg

زندگي
گريه ي دخترکي در سبد است
که مادر مي خواست
دست ها مشت به ديوار سبد مي کوبيد
ناز ان دخترک زيبا را هيچ عابر نخريد
زندگي
شاخه گلي پشت چراغ سرخيست
که به دستان ظريف پسري نه ساله
سوي ما مي ايد
سبز ميگردد و از نو حرکت بايد کرد
زندگي
تلخ ترين فاجعه ي عمر من است
چه کسي بود مرا دعوت کرد
زود تر بايد رفت
زود تر بايد مرد 


[+] نوشته شده توسط محدثه.رضوان سپهری در 9:45 | |







نظر یادت نرههههههههه...

 

آی نفــــــــــــــــــــس کـــــــــــــــش

نظــــــــــــــــــــــــــــــــــــر

یــــــــــادتون نــــــــرهههههههههه

 


[+] نوشته شده توسط محدثه.رضوان سپهری در 18:46 | |







باز هم...

 

 

 

 

باز هم...

 

 

باز هم آسمان ابری شد و باران بارید و هوا لطیف شد و زمین پر طراوت اما...

اما هنوز هم تو نیامدی!

باز هم آسمان بارید و با تو بودن قسمتمان نشد

قسمتمان نشد که این لطافت را با ظهور تو تجربه کنیم


من بودم و یاد تو خدا بود و باران

و من با خود می اندیشیدم که چند باران دیگر را با تو خواهیم بود!

خدا را چه دیدی؟! شاید تا باران دیگر تو هم آمده باشی

و شاید باران دیگر را با ظهور تو تجربه کنیم ...

باز هم باران بارید و هنوز هم آن مرد در باران نیامده است

خداکند تا باران دیگر آمده باشد...

الهم عجل لولیّک الفرج 

 

آقا جانم! می دانم که مجاز نیستیم از شما بپرسیم : "یا ابا صالح کجایی آقا؟ پس کی میایی" آن هم در هنگامه ای که ما حتی نمی دانیم خودمان در کدامین سمت و سو به سر می بریم.

 


ما کجاییم که حضورتان را در میان خویش از یاد برده ایم؟!

محو کدام فریب دنیا گشته ایم؟!

مبهوت کدام جلوه ی این زندگی زودگذر شده ایم؟!

ما کجاییم که به سادگی از شما میگذریم بی آنکه حتی اندکی متذکرتان شویم؟!

مولا جان! ژست های انتظارمان ما را فریفته است!

آنقدر فریب خورده ایم که خودمان هم باورمان شده است که حقیقتا یک منتظریم در حالی که هر لحظه هر کدام از ما شاید به کارهایی اقدام کنیم که به جای خشنودی شما نارضایتیتان را در پی داشته باشد.

آقا جانم! یاریمان کن که پیمانی حقیقی و دوباره با شما ببندیم و حقیقتا منتظرتان باشیم .

یاریمان کن تا لایق آمدنت باشیم و زمان ظهورت را درک کنیم.

یاریمان کن که دیگر اسیر ژست های ناپایدار انتظار نباشیم.

الهم عجّل فی فرج مولانا صاحب العصر و الزمان.


 


[+] نوشته شده توسط محدثه.رضوان سپهری در 12:34 | |







باران زندگی..........

 


[+] نوشته شده توسط محدثه.رضوان سپهری در 12:32 | |







نفس برای حسین(ع)

سلامی به وسعت دشت کرب و بلا به مظلومیت حسین و به بزرگی عاشورا تقریم شما عاشقان ثارالله

تسلیت باد بر شما بزرگواران ایام سوگواری محرم الحرام 

 

 

نفس بده که برایت نفس نفس بزنم

نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم

مرا اسیر خودت کرده ای دعایی کن

که آخرین نفسم را در این قفس بزنم

نفس بده که برای تو باز گریه کنم

ز عشق تو دو جهان را دوباره پس بزنم

نفس بده علمت را به دوش برگیرم

به جان فاطمه بی عشق تو زمین گیرم

نفس بده که به راه تو باز جانم را

فدا کنم که برای تو باز میمیرم

نفس بده که برای مه بنی هاشم

علم به دوش بگیرد غمی که کرد پیرم

نفس برای تو ای زینب صبور حسین

زبس عظیم است غمت , من ز زندگی سیرم

نفس بده که بدون تو قلب پاره شود

زمین و هرچه در آن است پر شراره شود

نفس بده که برای تو باز ناله کنم

سرو تن و بدنم را چو آن سه ساله کنم

پر از لخته ی خون و پر از ضربه ی کین

فدای دخت تو ای ماه , جان اهل زمین

بهشت بی تو برایم شود عذاب آقا

مرا ز دامن خود تو مکن جدا آقا

تمام عمر همین است آرزوی مرید

شود به پیش قدومت شهید , فقط شهید

نفس بده که به سوی تو گام بردارم

که تشنه مانده نگاهم برای روی حبیب

توان بده که بیایم به سوی کرب و بلا

نشان بده به فداییت باز عطر سیب

تمام عمر همین است آرزوی مرید

شود به پیش قدومت شهید , فقط شهید


[+] نوشته شده توسط محدثه.رضوان سپهری در 19:56 | |







یکی از بستگان خدا

یکی از بستگان خدا


شب کریسمس بود و هوا سرد و برفی. پسرک، در حالی‌ که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشۀ سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد..

- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد، پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!
 


[+] نوشته شده توسط محدثه.رضوان سپهری در 1:26 | |







کاریکاتورهای دیدنی از افراد مشهور!!!!!!!!

http://www.kabood.com/gallery/0-283695001321448467LargePcr 


[+] نوشته شده توسط محدثه.رضوان سپهری در 23:14 | |







چاه شیطان، محلی ترسناک که مردگان زنده می شوند!!

 

جایی در مناطق وحشی ایالت واشینگتن، پدیده‌ای نامتعارف و عجیب جغرافیایی وجود دارد كه ساكنین آن را دریچه‌ای به دنیایی دیگر می‌دانند. هر چند چاه شیطان سال‌ها و شاید قرن‌هاست كه مورد توجه مردم آن منطقه قرار گرفته است اما تنها از سال 1997 بود كه یك ایستگاه رادیویی با «مل واترز»، صاحب زمین، مصاحبه كرد و آن را به مردم كشورش شناساند. مل واترز ادعا می‌كند كه صاحب یك زمین غیرعادی است كه در نزدیكی «ماناستاش ریج» در واشینگتن قرار دارد. البته این زمین به خودی خود چیز عجیبی نیست، اما چاهی درون آن قرار دارد كه مردم آن را عجیب و ماوراءالطبیعه می‌دانند.

داستان چاه شیطان

سال‌هاست كه ساكنین «ماناستاش ریج» از زمینی سخن می‌گویند كه چاهی درون آن قرار دارد ظاهرا انتها ندارد. چاهی مرموز كه هاله‌ای از احساس خطر و راز در اطراف آن موج می‌زند. دیواره چاه تا عمق 15 فوتی آجری است ولی بقیه آن خاكی می‌باشد. مردم این منطقه نسل اندر نسل این چاه را می‌شناختند و از آن به عنوان زباله‌دانی استفاده می‌كردند و از یخچال كهنه تا تلویزیون خراب و لاستیك پنچر را در آن می‌انداختند. اما هیچ یك از كسانی كه چیزی درون چاه می‌انداخت صدای افتادن آن شی به كف چاه را نشنید. همین موضوع باعث شد كه مردم نام «چاه شیطان» را بر آن نهادند و آن را چاهی بی‌انتها نامیدند كه مستقیم به جهنم راه دارد. بعضی‌ها هم معتقد بودند كه چاه شیطان در حقیقت دریچه ورود و خروج فضایی‌هاست.
حدود سال 1993 «مل واترز» و همسرش این زمین را خریدند و كمی بعد آن چاه را كشف كردند. آنها هم مثل مردم دیگر از آن به عنوان زباله‌دان استفاده می‌كردند و حتی ساكنین دیگر هم زباله‌ها و لاشه حیوانات خود را در آن می‌انداختند. چند سال گذشت و كم‌كم آقای واترز به این فكر افتاد كه چرا چاه پر نمی‌‌شود؟
در تابستان سال 1996 واترز تصمیم گرفت عمق چاه را اندازه‌گیری كند. اوكه یك ماهیگیر كار كشته بود یك قلاب ماهیگیری با نخ بسیار بلند داشت. یك روز به دهانه چاه رفت، یك وزنه به سر قلاب آویخت و آن را به داخل چاه هدایت كرد. وقتی نخ هر قرقره تمام می‌شد، قرقره جدیدی به انتهای آن گره می‌زد و به كار خود ادامه می‌‌داد، اما قرقره‌ها تمام شد و نخ قلاب به انتهای چاه نرسید. به محاسبه واترز، او هجده قرقره 5000 فوتی را به هم وصل كرده بود، بنابراین او نتیجه گرفت عمق چاه بیشتر از هشتاد هزار فوت می‌باشد! در آن وقت بود كه واترز متوجه شد چاه درون ملكش نه تنها عجیب بلكه دلهره‌آور است.
سگ‌های مرده و سكوت مرگبار
اولین چیزی كه توجه واترز را جلب كرد آن بود كه هر وقت درون چاه فریاد می‌زد پژواك صدایش را نمی‌شنید. بعد دریافت هر وقت می‌خواهد به چاه نزدیك شود سگ شكاری‌اش چنگالش را در زمین فرو می‌كند تا نگذارد واترز او را به آن طرف بكشاند.
یكی از دوستان واترز می‌گوید، وقتی سگ نگهبانش مرد، لاشه آن را درون چاه شیطان انداخت. این مرد قسم می‌خورد كه مدتی بعد سگ به سوی او بازگشت. همان سگ با همان شكل و قیافه و همان قلاده كه خودش یك قطعه فلز كوچك به آن وصل كرده بود. این داستان آنچنان واترز را تحت تاثیر قرار داد كه در وصیت‌نامه جدیدش نوشت بعد از مرگ جسدش را درون چاه شیطان بیندازند. طولی نكشید كه واترز و چاه درون ملكش به شهرت كشوری رسیدند و گروه‌های مختلف ماوراءالطبیعه به بررسی آن پرداختند ولی هیچ یك نتوانستند دریابند چاه شیطان واقعا چیست و عمق آن چه قدر است و آیا طبق عقیده مردم محل، این چاه بی‌انتهاست؟ نكته‌ای كه آنها هم مثل مردم آن را درك كردند آن بود كه در محدوده چاه همه احساسی مرموز از ترس و دلهره را داشتند.
احساسی كه دلیلی برای آن پیدا نشد. قدم بعدی ورود سربازان ارتش آمریكا به ملك واترز بود. آنها آنقدر با دقت در حال بررسی منطقه بودند كه حتی به واترز اجازه ورود به ملك شخصی‌اش را ندادند. از همان زمان دیگر نامی از واترز در رسانه‌ها برده نشد ولی در روز 28 ژوئن سال 2011 نامه‌ای از واترز به صورت آن لاین منتشر گردید كه تاكید می‌كرد تمام حرف‌هایش در مورد چاه شیطان و اتفاقات آن عین حقیقت بوده است، ولی دولت آمریكا دوست نداشت حرفی از آن زده شود

 


[+] نوشته شده توسط محدثه.رضوان سپهری در 22:49 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد